عید آمده است !
اما عید من آن زمانی است که هیچ کودکی سر گرسنه بر زمین نگذارد و هیچ مادری و پدری دغدغه نان شب نداشته باشند. این روزها زندگی بر خیلی هامان سخت تر شده اما گذراندنش ممکن !
لکن چه بسیار پدرانی که از شرم کودکان شان روی ندارند تا به منزل بروند و چه مادرانی که از صبح تا غروب، شاید به قدر نانی جوابگوی چشمان منتظر فرزندانشان هستند و برای تامین هزینه های زندگی نیز از هیچ ایثاری فروگذار نکرده اند.
تا نام “قربان” می آید نام ابراهیم و اسماعیل به ذهن خطور می کند . پیامبری که برای اجابت فرمان خداوندگارش از جان فرزندش گذشت و او را به قربانگاه وصل برد . همان ابراهیمی که بارها و بارها و به امر خداوندش از هیمه آتش، گلستان دید و از مصیبت، رحمت؛ اما اینبار باید نتیجه عمرش را به درگاه او هدیه می کرد.
اما اینبار هم دلش را قربانی کرد و هست و نیستش را به خداوندش سپرد و سربلند گشت.
قدر ما آدمها به اندازه تاب و توانی است که داریم که این، خود از کرامت درون نشات می گیرد . حال قربانگاه من و تو نگاه منتظر کودکانیست که چشم به در ، به انتظار خوراکی مختصرند و دست مهربان پدری که غم از جانشان بکاهد.
امروز، روز نیکوی آنهاست ؛ پس بیاییم این روز مبارک را برایشان خاطره انگیز کنیم